ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
تا عقیق است و تا یمن باقی ست
رگه هایی ز خون من ، باقی ست !
خون من ، این زلال جاری سرخ
در دل لعل ، موج زن باقی ست
شهر من تا مدینه ی عشق ست
هم اویس است و هم قرن باقی ست
ماند زینب ، اگر چه زهرا رفت
بچه شیری ز شیر زن باقی ست
گر چه آهسته چون نسیم گذشت
جای پایش در این چمن ، باقی ست
تا که نمرود هست ، آزر هست
تا تبر هست ، بت شکن باقی ست
تا سر کفر و شرک می جنبد
ذوالفقارست و بوالحسن باقی ست
در دل شعله ، سوخت پروانه
گریه ی
شمع انجمن باقیست
سوخت شمع و به جاست فانوسش
از علی ، نقش پیرهن باقی ست !
بر رخ آن فرشته ی معصوم
اثر دست اهرمن باقی ست !
قصه را ، تازیانه میداند !
در و دیوار خانه ، میداند
محمد علی مجاهدی