جان عالــــم فـــــدای قبــری که
غیر خورشید سایهبانش نیست

بغضِ غریبی گلوی عالم را میفشارد و سنگینی داغی جانسوز، بر قلب زمین زخم میزند...
ملائک، کوچه پسکوچههای مدینه را در پیِ مرد بینظیری میگردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشههای زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش را هزار پاره کرده است.
مدینه از برکت نفس او سبز میشد و آفتاب صداقت از منزلگاه اندیشهاش برمیتابید. با کلامش حق را بالنده میکرد و با قیامش در نیمه شبهای تاریک و با کولهباری از هدیه، مستمندان و بینوایان را دلشاد میساخت.
چهرهای دوستداشتنی، رفتاری سنجیده و متین، سینهای انبوه از یقین و تلاشی گسترده در راه دین داشت...
لقبش صادق بود و تمام گفتار و احادیثش صادقانه. وقتی بزرگواری و صداقتش مثل آفتابِ اول صبح میدرخشید، حتی کوردلترین دشمن اهلبیت هم به سپیدی صفاتش گواهی میداد...
وقتی چشمهی علم و دانش جعفری، بیامان میجوشید، خواه مسلمان بودند یا نه، از گرداگردِ عالم به محضر درسش میشتافتند. رۆسای مذاهب در محضرش زانوی ادب میزدند و سرکشترین دشمنانِ خدا نیز، به مقام شامخ او اعتراف میکردند. اینک، چگونه شیعه به رئیس مذهب خود مباهات نکند؟ حال آنکه وسعت این مکتب الهی، شرق و غرب عالم را در زیر پرچم حقانیت خود گرد آورده است.السلام علیک یا جعفر بن محمّد الصادق (علیهالسلام) ...
مرحوم قطبالدین راوندی روایت کرده است:
روزی از امام جعفر صادق علیهالسلام سۆال کردند: روزگار خود را چگونه سپری میفرمایید؟
حضرت در جواب فرموند: عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسی سپری مینمایم:
میدانم آنچه که روزی برای من مقدّر شده است، به من خواهد رسید و نصیب دیگری نمیگردد.
میدانم دارای وظائف و مسئولیتهایی هستم، که غیر از خودم کسی توان انجام آنها را ندارد.
میدانم مرا مرگ در مییابد و ناگهان بدون خبر قبلی مرا میرباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشم.
و میدانم خدای متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم.
( 1- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172، ح 15)