ابیاتى از قصیده ملا مهر على خویى که در مدح على علیه السلام سروده شده،
جهت روشنی قلبها وبه مناسبت نزدیک شدن عیدالله الاکبر(عیدغدیر)
خدمت دوستان ارائه میگردد :
1ـ ها على بشر کیف بشر
ربه فیه تجلى و ظهر
2ـ علة الکون و لولاه لما
کان للعالم عین و اثر
3ـ و له ابدع ما تعقله
من عقول و نفوس و صور
4ـ فلک فى فلک فیه نجوم
صدف فى صدف فیه درر
5ـ ما رمى رمیة الا و کفى
ما غزا غزوة الا و ظفر
6ـ اغمد السیف متى قابله
کل من جرد سیفا و شهر
7- اسد الله اذا صال و صاح
ابو الایتام اذا جاد و بر
8ـ حبه مبدء خلد و نعم
بغضه منشاء نار و سقر
9ـ هو فى الکل امام الکل
من ابو بکر و من کان عمر؟
10ـ لیس من اذنب یوما بامام
کیف من اشرک دهرا و کفر؟
11ـ کل من مات و لم یعرفه
موته موت حمار و بقر
12ـ خصمه ابغضه الله و لو
حمد الله و اثنى و شکر
13ـ خله بشره الله و لو
رب الخمر و غنى و فجر!
14ـ من له صاحبة کالزهراء
او سیل کشبیر و شبر
15ـ عنه دیوان علوم و حکم
فیه طومار عظات و عبر
16ـ بو تراب و کنوز العالم
عنده نحو سفال و مدر
17ـ و هو النور و اما الشرکاء
کظلام و دخان و شرر
18ـ ایها الخصم تذکر سندا
متنه صح بنص و خبر
19ـ اذ اتى احمد فى خم غدیر
بعلى و على الرحل نبر
20ـ قال من کنت انا مولاه
فعلى له مولا و مفر
21ـ قبل تعیین وصى و وزیر
هل ترى فات نبى و هجر؟
22ـ من اتى فیه نصوص بخصوص
هل باجماع عوام ینکر؟
23ـ آیة الله و هل یجحد من
خصه الله بآى و سور؟
24ـ وده اوجب ما فى القران
اوجب الله علینا و امر
25ـ مدعى حب على و عداه
مثل من انکر حقا و اقر
ترجمه و معنى ابیات:
1ـ بدان که على بشر است،اما چگونه بشرى است؟بشرى است که آثار قدرت پروردگارش در وجود او آشکار و نمایان شده است.
2ـ آنحضرت علت غائى آفرینش است که اگر او نبود براى عالم واقعیت و اثرى نبود.(خداوند بخاطر او عالم را بوجود آورده است)
3ـ و آنچه را که تو از عالم عقول و نفوس و صور(عوالم سه گانه خلقت که در طول هم قرار گرفته و عبارتند از عالم عقل و مثال و ماده) تعقل و اندیشه کنى براى وجود او ابداع شدهاند .
4ـ فلکى است در داخل فلکى و داراى ستارگان است و صدفى است در داخل صدفى و داراى گوهرهاى درخشانى است(آنحضرت محاط در اوصاف پیغمبر اکرم است و ائمه دیگر هم از وجود او پدید آمدهاند) .
5ـ تیرى نینداخت جز اینکه آن تیر براى هلاک دشمن کافى شد و بجنگى وارد نشد جز اینکه از آن پیروز در آمد.
6ـ تمام شمشیر کشان موقع مقابله با او(براى اینکه عرض اندام نکنند از ترس وى) شمشیر خود را غلاف میکردند.
7ـ موقعیکه حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و در موقع بخشش و احسان پدر یتیمان بود .
8ـ محبت و دوستى آنحضرت سر چشمه بهشت و نعمتهاى بهشت است و دشمنى او منشاء آتش دوزخ و جهنم است.
9ـ او در تمام عالم پیشواى همه پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله است ابو بکر و عمر کیستند که با او لاف برابرى زنند؟
10ـ کسى که یکروز هم مرتکب گناه شود شایسته امامت نیست پس چگونه شایسته آنمقام باشد کسى که یک عمر در شرک و کفر بوده است(امام باید معصوم و منتخب از جانب خدا باشد) .
11ـ هر کسى که مرد و او را نشناخت مرگ او مانند مرگ خر و گاو است(مانند زمان جاهلیت مرده و این سخن اشاره است بحدیث من مات و لم یعرف امام زمانه....) .
12ـ دشمن آنحضرت مبغوض خدا است اگر چه خدا را ستایش کند و ثنا گوید و سپاسگزار باشد.
13ـ دوست و محب او را از خداوند مژده بهشت داده اگر چه شرب خمر کرده و آواز خوانده و مرتکب فجور باشد.(البته این مطلب احتیاج بتوضیح دارد و چنین نیست که هر کسى بهواى دوستى آنحضرت هر گونه فسق و فجورى را مرتکب شود و بعد هم در انتظار بهشت باشد،دوستى باید دو جانبه باشد کسى که على علیه السلام را دوست دارد باید دید آیا آنجناب هم او را دوست دارد یا نه و مسلما على علیه السلام کسى را که بر خلاف احکام خدا رفتار کند دوست نخواهد داشت بنا بر این محب حقیقى آنحضرت مرتکب فسق و فجور نشود و اگر هم در اثر نادانى چنین اعمالى را انجام دهد خداوند توفیق توبه باو میدهد و در نتیجه از کرده خود نادم و تائب گردد و خداوند غفور و رحیم نیز او را مورد آمرزش قرار دهد.)
14ـ جز على کیست که زوجهاى چون زهرا علیها السلام یا فرزندانى مانند حسین علیهما السلام داشته باشد؟
15ـ دیوان علوم و حکمتها از آنحضرت است و طومار موعظهها و پندها در نزد اوست.
16ـ آنجناب خاک نشین بود و(اعتنائى بدنیا نداشت بطوریکه) گنجهاى عالم(شمشهاى طلا) در نزد او بمنزله سفال و کلوخ بود.
17ـ و او نور خالص است و اما شرکاى خلافت او مانند ظلمت و دود و شرر میباشند.
18ـ ای که مخالف امامت او هستى بیاد آر،سند آن روایتى را(در غدیر خم) که متن آن بنابروایات و اخبار شما هم صحیح است.
19ـ موقعیکه در غدیر خم پیغمبر صلى الله علیه و آله على را آورد بر جهاز شتران(عوض منبر) بالا رفت.ـو فرمود من بر هر کس از نفس او اولى بتصرف هستم این على بر او اولى بتصرف و پناهگاه است.
21ـ هیچ پیغمبرى را دیدهاى که پیش از تعیین وصى و جانشین وفات یابد و یا هجرت کند؟
22ـ کسى که در شأن او نصها و روایات مخصوصى آمده باشد آیا میتوان با اجماع مشتى عوام الناس منکر او شد؟
23ـ على علیه السلام آیت عظماى خدا است آیا انکار کرده میشود کسى که خداوند براى او آیه ها و سوره هائى اختصاص داده است؟
24ـ دوستى آنحضرت واجبترین امرى است که در قرآن آمده و خداوند او را بما واجب فرموده است.
25ـ کسی که ادعاى دوستى آنحضرت و مخالفین او را دارد مانند کسى است که حقى را انکار کند و هم بدان اقرار نماید.
پى نوشتها:
(1) بحار الانوار جلد 41 ص 52
(2) تمام مردم حتى دشمنان بفضل و برترى او گواهند و فضل(حقیقى) آنست که دشمنان بدان گواهى دهند
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا
امیرالمومنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین
صلوات الله علیهم اجمعین
السلام علیکِ ایّتها الصدّیقة الشهیده
ادامه بحث را
در ادامه مطلب ببینید...
فاضل
بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى
از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود
. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه
السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب
در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى
هستم ؟!
شب
امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر
مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و
اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به
خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او
بگو :
به
آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس
از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا
پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید
!!
بار
دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما
با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به
همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى
:
به
آسمان رود و کار آفتاب کند
پس
از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى
رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر
حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان
مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند
.
وقتى
به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله
هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به
آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً
راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى
کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس
هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
مراسم
به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود
. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر
کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش
بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت
: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم
که وسایل عیش براى آنان آماده است .
هنگامى
که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او
نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست
.
آنگاه
رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى
شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف
اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر
است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى
عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید
.
چون
صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این
داستان چیست ؟
راجه
گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک
مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه
کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ،
مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر
کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر
کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به
او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را
گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ
است .
طلبه
گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه
گفت : من گفته بودم :
به
ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه
گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .
راجه
سجده شکر کرد و خواند :
ما شیعه ایم
ما شیعه ایم : رسالتمان محمدی , ولایتمان علوی , عصمتمان فاطمی , سخاوتمان حسنی , عزتمان حسینی , غیرتمان عباسی , صبرمان زینبی , عبادتمان سجادی , شریعتمان باقری , مذهبمان جعفری , بردباریمان کاظمی , مهربانیمان رضوی , بخششمان تقوی , زیارتمان نقوی , نگاهمان عسکری و امیدمان مهدوی است.
اللهم صلّ عی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم وارزقنا شفاعتهم والعن اعدائهم اجمعین
بسم ربّ العلیّ الأعظم
الحمد للّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام
بنا به نقل قاضی نورالله تستری در احقاق الحق جلد ١٤ صفحه ٥٥٢ و فرات بن ابراهیم در عقائد الامامیه صفحه ٨٨ در آیه «و لقد صرّفنا للنّاس فی هذا القرآن من کل مثل فأبی اکثر الناس الا کفورا» (اسراء ٤٧) مینویسند تاویل آیه این است که : و لقد ذکرنا علیّا فی کل آیة فابوا ولایة علی 7 فما یزیدهم الا کفورا.
همچنین شیخ سلیمان حنفی در "ینابیع الموده" میگوید همه آیات قرآن اگر کاملا بررسی شود در شأن حضرت علی 7 نازل شده و در کتاب دیوان خود به این مورد اشاره فرمود:
أنا الدّین لاشکّ للمؤمن |
|
بایجاب وحی و آیاتها و برای تائید این مطلب شعراء گفتهاند: |
علی المرتضی
الحاوی مدایحه |
|
اسفار توراة بل آیات قرآن
|
امیرالمومنین علی7 :
«إیّاکُم وَ الغُلو فینا قُولوا إنّا عَبیدٌ مَربوبونَ وَ قُولوا فی فَضلِنا ما شِئتُم.»
«درباره ما غلو نکنید،ما را بندگان پرورگار بدانید,آنگاه در فضلیت ما هرچه خواستید بگویید»
بحارالانوار ج10 ، ص 92
خصال ج2 ، ص614