أین السّبب المتّصل بین الأرض و السماء
قصـــــه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینـه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
سیدحمیدرضا برقعی
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز...
♡ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ♡
دو آرزو به دل مـادر جوانـے مـاند
کفن براے " حــُسِـیـن " و حـرم برای " حــَسـَن " ...یافاطمـه الـزهرا(سلام الله علیها)
السلام علیکِ ایّتها الصدّیقة الشهیده
ادامه بحث را
در ادامه مطلب ببینید...
فاضل
بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى
از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود
. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه
السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب
در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى
هستم ؟!
شب
امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر
مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و
اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به
خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او
بگو :
به
آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس
از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا
پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید
!!
بار
دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما
با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به
همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى
:
به
آسمان رود و کار آفتاب کند
پس
از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى
رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر
حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان
مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند
.
وقتى
به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله
هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به
آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً
راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى
کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس
هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
مراسم
به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود
. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر
کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش
بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت
: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم
که وسایل عیش براى آنان آماده است .
هنگامى
که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او
نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست
.
آنگاه
رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى
شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف
اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر
است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى
عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید
.
چون
صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این
داستان چیست ؟
راجه
گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک
مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه
کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ،
مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر
کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر
کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به
او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را
گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ
است .
طلبه
گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه
گفت : من گفته بودم :
به
ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه
گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .
راجه
سجده شکر کرد و خواند :
ما شیعه ایم
ما شیعه ایم : رسالتمان محمدی , ولایتمان علوی , عصمتمان فاطمی , سخاوتمان حسنی , عزتمان حسینی , غیرتمان عباسی , صبرمان زینبی , عبادتمان سجادی , شریعتمان باقری , مذهبمان جعفری , بردباریمان کاظمی , مهربانیمان رضوی , بخششمان تقوی , زیارتمان نقوی , نگاهمان عسکری و امیدمان مهدوی است.
اللهم صلّ عی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم وارزقنا شفاعتهم والعن اعدائهم اجمعین
بسم ربّ العلیّ الأعظم
الحمد للّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام
بنا به نقل قاضی نورالله تستری در احقاق الحق جلد ١٤ صفحه ٥٥٢ و فرات بن ابراهیم در عقائد الامامیه صفحه ٨٨ در آیه «و لقد صرّفنا للنّاس فی هذا القرآن من کل مثل فأبی اکثر الناس الا کفورا» (اسراء ٤٧) مینویسند تاویل آیه این است که : و لقد ذکرنا علیّا فی کل آیة فابوا ولایة علی 7 فما یزیدهم الا کفورا.
همچنین شیخ سلیمان حنفی در "ینابیع الموده" میگوید همه آیات قرآن اگر کاملا بررسی شود در شأن حضرت علی 7 نازل شده و در کتاب دیوان خود به این مورد اشاره فرمود:
أنا الدّین لاشکّ للمؤمن |
|
بایجاب وحی و آیاتها و برای تائید این مطلب شعراء گفتهاند: |
علی المرتضی
الحاوی مدایحه |
|
اسفار توراة بل آیات قرآن
|
امیرالمومنین علی7 :
«إیّاکُم وَ الغُلو فینا قُولوا إنّا عَبیدٌ مَربوبونَ وَ قُولوا فی فَضلِنا ما شِئتُم.»
«درباره ما غلو نکنید،ما را بندگان پرورگار بدانید,آنگاه در فضلیت ما هرچه خواستید بگویید»
بحارالانوار ج10 ، ص 92
خصال ج2 ، ص614
أشهد انّ یعسوب دین مولى الموحدین اسدالله الغالب مظهر العجائب مولى الکونین امام ثقلین وارث انبیا والمرسلین سید المتقین حبل الله المتین کلمه الحسنى سرور اوصیا سید الموحدین شهسوار لافتى پیشواى انبیاء عروة الوثقى خیرالمومنین اول العابدین ازهد الزاهدین سخن گذارمنبر سلونى پیشواى متقین زین الموحدین امیرالمومنین على ابن ابى طالب صلوات الله و سلام الله علیه , ولی الله